جورج جرداق

جرداق نویسندهای بود که پس از شناخت علی (ع) دیگر کسی را شایسته ستایش در کتابهایش ندانست؛ نویسنده، شاعر و استاد دانشگاه لبنانی مسیحی، 14 آبانماه از دنیا رفت؛ شخصیتی که 60 سال پیش با نگارش «امام علی صدای عدالت انسانی» نامش با اسم امام علی (ع) گره خورد و در دنیای مسلمانان پرآوازه شد.
برادر او « فؤاد» شاعر و لغتشناس بود و تاثیر بسزایی در رشد فرهنگی جرداق داشت. «دیوان متنبی» و «مجمع البحرین ناصیف الیاجزی» دو کتاب محبوب جرداق در کودکی بود که او در زمان فرار از مدرسه با خود به همراه میبرد و به گوشهای دنج در طبیعت پناه میبرد. بعدها پس از هدیه گرفتن «نهجالبلاغه» از فؤاد، سخنان گوهربار علی (ع) همدم گوشههای تنهایی جرداق شد.
جرداق داستان آشنایی با کتاب حضرت علی (ع) را اینگونه روایت میکند: برادر بزرگترم بعد از اینکه پشتکار مرا در خواندن متون ادبی دید، روزی کتابی قطور به من هدیه داد و گفت: همه ادبیات عرب در همین کتاب خلاصه شده است... من «نهجالبلاغه» را به دست میگرفتم، از مدرسه میگریختم، میرفتم در کنار چشمهای، به صخرهای تکیه میدادم و غرق دریای «نهجالبلاغه» میشدم.
فؤاد به برادرش گفت: این کتاب را به صورت ویژه بخوان و هرچه میتوانی از آن حفظ کن، چون همه خیرات برای کسی است که این کتاب را بخواند و مطالب آن را حفظ کند.
جرداق علاوه بر تدریس ادبیات و فلسفه اسلامی در دانشگاه بیروت در مطبوعات لبنانی هم قلم میزد و با رادیو و تلویزیون کشورش همکاری داشت. مهمترین اثر این نویسنده لبنانی که در طول عمر 88 ساله خود 30 جلد کتاب تالیف کرد، «امام علی صدای عدالت انسانی» است. «علی و حقوق بشر»، «علی و انقلاب فرانسه»، «علی و سقراط»، «علی و دوران زندگانیاش» و «علی و قومیت عربی» پنج جلدی مشهور جورج جرداق حول محور ابعاد مختلف شخصیت امام علی (ع) است.
او که پس از مطالعه «نهجالبلاغه» درگیر ادبیات بینظیر علی (ع) شده بود، در بخش دیگری از مصاحبه یادشده از نحوه آشناییاش با شخصیت امام اول شیعیان سخن گفته است: وقتی رفتم دانشگاه همزمان در دو رشته ادبیات عرب و فلسفه عرب تحصیل و بعد تدریس میکردم. در هر دو این رشتهها مجدداً با امام علی برخورد کردم، به عنوان شخصیتی بزرگ در ادبیات و فلسفه. تصمیم گرفتم یک تحقیق خیلی جدی بکنم پیرامون این شخصیت. از «عقاد» و «طه حسین» بگیر تا علمای شیعه. هر کتابی را که مرتبط با امام علی بود، خواندم. با مطالعه این کتابها متوجه شدم که همه در مورد ولایت امام علی، حقانیت یا عدم حقانیت او صحبت کردهاند و شخصیت بزرگ او در این بحثها گم شده است. چندان در حواشی مسأله خلافت فروماندهاند که چهره نورانی علی را ندیدهاند؛ زمامداری علی را دیدهاند، اما از انسانیت او مغفول ماندهاند. من سیراب نشدم. پس شخصیت درخشان و بزرگ او را شکافتم. فقد بقرت عبقریته! دوباره برگشتم به کنار سرچشمههای مرجعیون، عیون مرجعیون و «نهجالبلاغه» دوران کودکی، اما با روشی جدید. همه کتابهایم درباره امام علی را همینگونه نوشتم...
این نویسنده شیفته علی (ع) در ادامه داستان چاپ کتاب معروفش را برای نویسندگان ایرانی تعریف میکند: ماجرای خیلی زیبایی دارد. شما حتماً خیال می کنید که با کمک مسلمانان این کتاب چاپ شد؟ (میخندد) همانطور که متنش را مینوشتم، سردبیر مجله «الرساله» آمد و گفت اجازه بده که شماره به شماره چاپ کنیم. من قبول نکردم. بعد از اصرار و الحاح فراوان او عاقبت دو قسمت از متن را به او دادم. بلافاصله بعد از چاپ، رییس کشیشان و راهبان فرقه «کرملیه» (از فرق مارونی مسیحی) گفت: من خودم این را به هزینه خودم چاپ میکنم. طبیعتاً خیلی خوشحال شدم. برای این که دیدم از دست ناشرهایی که عمدهشان واقعاً دزدند خلاصی یافتهام.
جرداق در ادامه درباره واکنش همکیشانش به چاپ کتابش میگوید: اتفاقاً اول کار، مسیحیها فهمیدند و ذوقزده و شادان آمدند پیشم. میگفتند تو عرب را سرافراز کردهای. پول جمع کرده بودند و میخواستند پول چاپ کتاب را به من بدهند. گفتم این کتاب را با پول خودم چاپ نکردهام و رییس راهبان «کارملیه» چاپ کرده. رفتند که به او پول بدهند. او گفت خجالت بکشید، من این را چاپ نکردهام، این پول راهبانی است که در اینجا عبادت میکنند. ببرید این پول را بدهید به فقرا. بعدها آن کشیش - رییس راهبان کارملیه - به من گفت من امام علی را دوست دارم و از برکت او فقرای ما نیز به نوایی رسیدند.
منبع: ایسنا به نقل از موعود
تواضع و فروتنى براى همه
امام جعفر صادق علیه السّلام حکایت نموده است :هرگاه حضرت سجّاد، امام زین العابدین علیه السّلام مى خواست به همراه عدّه اى مسافرت رود، سعى مى کرد که او را نشناسند، همچنین شرط مى نمود تا در تمام کارها همانند دیگر افراد شریک باشد و خدمت نماید.
در یکى از مسافرهائى که حضرت با عدّه اى داشت ؛ در بین راه ، شخصى حضرت را شناخت و به همراهان حضرت گفت : آیا او را مى شناسید؟
گفتند: نه ، او را نمى شناسیم .
آن شخص گفت : او حضرت زین العابدین ، پسر امام حسین علیه السّلام است ، پس همراهان دست و پاى حضرت را بوسیدند؛ و عرضه داشتند: اى پسر رسول خدا! خواستى ما را به آتش جهنّم مبتلا گردانى ، اگر ما جسارتى به شما مى کردیم تا آخر عمر بدبخت مى شدیم ، اى مولاى ما! چرا چنین برخوردى نمودى و به طورناشناس همراه ما آمدى ؟
حضرت فرمود: من یک زمانى با عدّه اى که مرا مى شناختند، مسافرت رفتم و آنان به جهت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله بیش از آنچه مستحقّ بودم ، به من کمک و خدمت کردند.
و الا ن هم ترسیدم مرا بشناسید و همانند آن دوستانم با من برخورد نمائید؛ و من نتوانم همانند دیگران در کارها مشارکت نموده و کمک نمایم و هچنین نتوانم وظایف خویش را انجام دهم .
به همین جهت ، مخفى بودن و ناآشنا بودنم در بین دوستان هم سفر براى من بهتر است .
همچنین طاووس یمانى گوید:روزى شخصى را در مسجد الحرام ، زیر ناودان کعبه الهى دیدم که سخت گریه مى کند و ناله مى زند، و با پرورگار خود مناجات مى نماید.
چون از نماز و راز نیاز با پروردگار محبوب فارغ شد، جلو رفتم و به او نگاه کردم ، متوجّه شدم که حضرت زین العابدین ، امام سجّاد علیه السّلام است .
نزدیک حضرتش رفتم و عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! شما را در حال گریه و زارى دیدم ، با این که سه فضیلت والا در وجود شما هست که دیگران محروم مى باشند:
اوّل آن که تو فرزند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هستى .
دوّم آن که جدّت شفیع امّت در قیامت است .
و سوّم آن که رحمت الهى براى شما اهل بیت رسالت است .
حضرت فرمود: اى طاووس ! امّا این که گفتى فرزند رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله هستم ، صحیح است ؛ ولى آن موجب ایمنى من نخواهد شد، زیرا در قیامت خویشاوندى اثرى ندارد.
همچنین شفاعت جدّم مرا فائده اى نمى بخشد، چون خداوند متعال فرموده است :
شفاعت . شامل کسانى مى شود که خداوند از آن ها راضى و خورسند باشد.
و امّا رحمت و لطف پروردگار طبق فرموده خودش شامل نیکوکاران و پرهیزکاران خواهد شد، و من خودم را جزء آنان نمى دانم .
تاریخ الائمه (مجموعه نفسیه )
تذکرة الخواص 921.